دو برادر هستند با این ویژگی که هردو کاملا راستگو هستند، به استثنای روز تولدشان. یعنی هر کدام از این دو نفر در روز تولدش دروغ گو است. روز آخر سال از آنها می پرسیم که روز تولدشان کی است؟ یک می گوید دیروز و دیگری می گوید فردا. فردای آن روز که روز اول سال نو است از آنها می پرسیم که روز تولدشان کی است، باز هم همان جواب دیروز را می دهند، یعنی یکی می گوید دیروز و دیگری می گوید فردا. روز تولد این دو برادر کی است؟
مطلوب است محاسبه سن فردی در سال 1898 بطوری که سن وی در این سال برابر با جمع ارقام سال تولد وی باشد.
بیابانی در پیش روی شما است. ماموریت شما این است که به قلب این بیابان رفته و پرچمی را در آن نصب کنید و سالم به محل اولیه بازگردید. فاصله محل شما تا محل نصب پرچم چهار روز پیاده روی است و شما فقط می توانید به اندازه ۵ روز ذخیره آب بردارید. البته می توانید تعدادی نفرات کمکی نیز به همراه داشته باشید. به عنوان مثال چنانچه خودتان به تنهائی بروید و به اندازه ۵ روز ذخیره آب داشته باشید، فقط می توانید به اندازه دو روز و نصف یک روز در بیابان پیشروی کنید و سپس مسافت رفته شده را بازگردید، در غیر این صورت از تشنگی هلاک می شوید.
حداکثر نفراتی را که می توانید باخود ببرید سه نفر و جمعا حداکثر به اندازه ۲۰ روز می توانید آب ذخیره بردارید (یعنی چهار نفر، هر کدام ۵ روز ذخیره آب = ۲۰ روز ذخیره آب)
در این مسئله فرض بر این است که حمل آب و پرچم مشکلی نداشته باشد.
5 34 196 28 7
حاصلضرب عدد سمت چپ یعنی 7 در عدد کنار آن یعنی 28 برابر با عدد وسط یعنی 196 می شود. اما حاصلضرب عدد سمت راست (5) در عدد کنار آن (34) برابر با عدد وسط نمی شود. حال با جابجا کردن اعداد کاری کنید که حاصلضرب عدد سمت راست در عدد کناری آن برابر با عدد وسط و همچنین برابر با حاصلضرب عدد سمت چپ در عدد کناری آن شود. البته تعداد ارقام این اعداد نباید عوض شوند. یعنی دو عدد سمت چپ و راست یک رقمی اعداد کناری آنها دو رقمی و عدد وسط سه رقمی است. این معما را باید با حداقل تعداد جابجائی حل کنید.
مردی اطلاعیه ای در مورد فروش جنس خاصی به قیمت مشخصی مشاهده کرد و برای خرید آن عازم شد. مسئول آن جا از فروش آن جنس به وی امتناع کرد در حالیکه وی قادر به پرداخت پول آن جنس بود و افراد دیگر آنرا فروخته بودند. مدتی بعد مرد از اینکه نتوانسته بود جنس را بخرد بسیار خوشحال شد. برای چه از فروش به وی امتناع کردند و وی برای چه بعدا از این موضوع خوشحال شد؟
راهنمائی
س: آیا آن یک چیز خطرناک بود که برای فروش گذاشته بودند؟
ج: خیر
س: آیا آن یک سرویس بود یا محصول؟
ج: سرویس
س: آیا مشکلی در رابطه با مرد وجود داشت که سرویس مذکور را برای وی نامناسب می ساخت؟
ج: خیر
س: آیا طرز معامله مسئول مذکور با مرد صحیح بوده و یا در جهت منافع آن مرد بوده است؟
ج: خیر
س: کی اتفاق افتاد؟
ج: سال ۱۹۱۲
روزی روزگاری دو ورزشکار تیزهوش بودند. یک شب ساعت ۶ بعدازظهر یکی از آنها با سرعت ۴ مایل در ساعت شروع به راه رفتن و دیگری با سرعت ۱۲ مایل در ساعت شروع به دوچرخه سواری می کند. پس از نیم ساعت هر دو متوقف می شوند. سپس هر دو به مدت ۱۵ دقیقه با سرعت ۸ مایل در ساعت از نقطه الف شروع به دویدن می کنند. جهت حرکت هر دو در تمام طول مسیر یکسان بود و هرگز در طی مسیر ۴۵ دقیقه ای جهت خود را عوض نکردند و بدون استراحت به کار خود ادامه دادند. در پایان، هر دو همزمان به نقطه ب می رسند. چگونه چنین چیزی ممکن است و فاصله الف تا ب چقدر است؟
راهنمائی
س: آیا در یک دایره حرکت می کردند؟ ج: خیر. آنها در یک خط مستقیم از الف به سمت ب میرفتند.
س: آیا آنها عقب عقب یا به سمت پهلو و یا بالا و پائین حرکت کردند؟ ج: خیر
س: آیا آنها دقیقا مسافتی مشابه طی کردند؟ ج: بلی
س: آیا آن یک دوچرخه عادی بود؟ ج: خیر
بیلی کوچولو چهار ساله بود و والدینش فوت کرده بودند. قیم وی تصمیم گرفت که وی را سوار بر قطار کرده و به منزل ییلاقی در روستا بفرستد. بیلی کوچولو نه خواندن بلد بود و نه نوشتن و نه می توانست آدرس مقصد را از حفظ داشته باشد. به خاطر این موضوع پلاکی تهیه کردند و بر روی آن به وضوح نام و مشخصات وی و آدرس مقصدش را نوشتند و آن را به گردن وی انداختند. متاسفانه علی رغم سعی و تلاش و دل سوزی فراوان کارکنان قطار بیلی هرگز به منزل جدید خود نرسید. چرا؟
پادشاه ظالمی ۱۰۰ نفر از اندیشمندان را به ستون یک به صف می کند. و بر سر هر کدام یک کلاه میگذارد که رنگ آن برحسب تصادف یا آبی بود یا قرمز. هیچکس حق نگاه کردن به پشت سرش را نداشت و کلاه خود را نیز نمیتوانست از سر بردارد و ببیند اما رنگ کلاه تمام نفرات جلوی خود را میتوانست مشاهده کند و