مقدمه ای در مورد تفکر حاشیه ای
واژه تفکر حاشیه ای یا Lateral Thinking برای اولین بار توسط ادوار دو بونو برای حل مسائل به طریق غیر مستقیم و از روی خلاقیت وضع شد. تفکر حاشیه ای نوع خاصی از استدلال است که در نگاه اول برای فرد ملموس نیست و معمولا با استفاده از روش های منطق سنتی مبتنی بر سیاست گام به گام قابل حصول نیستند. از تفکر حاشیه ای برای ابداع ایده جدید با استفاده از یک ایده شناخته شده استفاده می شود.
معماهای این قسمت تمرینی است برای ذهن که سعی در ایجاد تناسب فکری و توسعه مهارت تفکر حاشیه ای دارد. حتی اگر نتوانید پاسخ این معماها را بیابید با ملاحظه نمودن پاسخ آنها ذهن شما تشویق می شود که به دنبال تمرینات و معماها بعدی برود. این معماها از یک سری شرایطی تشکیل شده است که در ابتدا به نظر عجیب می آید ولی اغلب از زندگی واقعی الهام گرفته اند و اکثرا بر مبنای یک رویداد واقعی می باشند. برای هر کدام توضیح خوبی وجود دارد که باید آن را حدس بزنید. ممکن است بیش از یک توضیح برای معمائی باشد ولی در اینجا بهترین و ممکن ترین توضیح است. این معماها چنانچه به صورت گروهی مورد بحث و تفکر قرار گیرند بسیار لذت بخش تر می باشند. معمولا بهترین روش ارائه آن در گروه این است که فردی که پاسخ را می داند پس از طرح معما به سؤالات حاضرین پاسخ دهد. منتهی باید از اول شرط شود که سؤالات باید طوری باشد که پاسخ آنها یکی از سه حالت «بلی»، «خیر» و یا «نامربوط» باشد.
برای حل این معماها می بایست تمام فرضیات ممکن را در نظر بگیرید، سؤالات فراگیر بپرسید تا متوجه شوید که در واقع اتفاق روی داده چه بوده است. در آن واحد هم باید منطقی فکر کنید و هم تخیل خود را پرواز دهید. وقتی از یک مسیر سؤال کردن به جائی نمی رسید سؤال را به حیطه های جدید ببرید و به معما از یک دید جدید نگاه کنید. این است معنی و مفهوم تفکر حاشیه ای.
جهان به افرادی که توانائی تفکر حاشیه ای دارند نیازمند است، کسانیکه راه حل های جدید برای مسائل موجود در تمام زمینه ها ارائه می دهند. راه حل هائی ابداعی نشات گرفته از تفکر تخیلی افراد. اگرچه انگیزه اصلی این معماها تفریح است ولی می تواند در تربیت نسل جدیدی از متفکرینی که بصورت حاشیه ای فکر می کنند نیز مؤثر باشد.
- ۹۲/۰۵/۲۵